پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

پارسا زیر ذره بین مامان

لاک پشت نینجا

پارسا خیلی کارتون لاک پشتهای نینجا رو دوست داره . وقتی به آستارا رفتیم دیدیم عروسک این شخصیت کارتونی را تو بازار می فروشن. (البته پارسا پیداش کرد و دست ما رو کشید و تا اونجا برد). خلاصه ما هم که همیشه در مقابل تقاضاهای پارسا شکست می خوریم ... خریدیمش . از زمانی که وارد نوشهر شدیم (2 ماه) پارسا هفت تا عروسک لاک پشت نینجا خریده + 8 تا سی دی کارتونیش. تازه هنوز  هم میگه من آدم آهنی هاشو ندارم (منظورش دشمن های لاک پشت نینجا که تو کارتوناش هست.) حالا هم اینا رو آویزون کرده تو ماشین . میگه اینا  از من محافظت می کنن . ...
16 آذر 1392

وقتی پسرم نقاش می شود (البته به کمک مامان)

نمیدونم چرا وقتی بندرعباس بودیم حس رفتن به کنار ساحل رو نداشتیم ولی اینجا نوشهر تقریبا یک روز در میون میریم ساحل و حسابی خوش میگذرونیم .جای همتون خالی دوستان ( راستی پارسا به کمک مامان عکس بابا رو کشیده و حالا هم داره عکس خودشو میکشه) ...
8 آبان 1392

فوتبال ساحلی پدر و پسر (ساحل سیترا)

امروز ظهر بهد از اینکه بابا از دانشگاه برگشت خونه . همگی باهم ناهارمون برداشتیم رفتیم نزدیکترین ساحل به سوئتمون که اگه خدا بخواد و کمک کنه پارسا یه خورده اشتهاش بیشتر بشه که خدا رو شکر هم خالی از لطف نبود. خاله سمیرا خاله بهر خاله روژینا مامان فاطمه آقا جون    جاتون خالی بود ...
22 مهر 1392

اولین تنبیه بابا

دیروز برای اولین بار بابایی پارسا را تنبیه کرد.... بابایی از اداره اومد...(ساعت 1:30 بعدازظهر) پارسا نق میزد و ناهار نمی خورد طبق معمول فقط پولو سفید میخاست . مامان من گوشت نمیخام ...... بابا: پارسا جون اگه گوشت بخوری قوی میشی میریم شهربازی و .... پارسا: من گوشت نمی خولم.... راستی بگم که پارسا ناهار فقط پلو سفید میخاد. بابا( عصبانی و اخمو): ناهار نمیخوری برو بخواب . مامان بشقابشم تمیز کن  دیگه ناهار نداریم. پارسا هم که توقع نداشت بابا عصبانی بشه و باهاش قهر کنه شروع کرد به گریه کردن و حالا گریه نکن کی گریه نکن...... خلاصه کسی تو خونه پارسا را تحویل نگرفت تاساعت 3 ساعت 3  پارسا: مامان من میخام گوشت بخولم......
1 شهريور 1392
1