تعطیلات عید قربان رفتیم تهران خونه فاطمه جون (خاله زهرا). اونا تازه منتقل شدن به تهران و ما از این بابت بسسسسسسسسسسسسسییییییییییار خرسندیم چون بالاخره امیدوار میشیم که یه روزی هم ما مکان زندگیمونو عوض کنییییییییییییییییییییم. به محض ورود ما به خونه خاله زهرا با استقبال بسیار گرم فاطمه ( که تا سر کوچه خونشون اومده بود و چند دقیقه ای هم معطل شده بود) مواجه شدیم. این دوتا وروجک به قدری با مزه با هم بازی می کردند که مارو دقایقی درگیر خودشون می کردند. فاطمه: پارسا شما بابا باش من مامان . باشه؟ پارسا: نه من پارسام باید پارسا باشم....... فاطمه: بابا باش پارسا هم باش پارسا: من فقط پاسا هستم. ...