پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

پارسا زیر ذره بین مامان

پارسا و باغ ارم شیراز(خاطرات مامان و پارسا)

بعدازظهر 30/12/91 خونه مامان جون دلمون گرفت . متین هم نبود. پا شدیم با پارسا جون رفتیم باغ ارم و حسابی خوش گذشت. وقتی رسیدیم جلوی در ورودی باغ ساعت 5:30 بود و ساعت 6 هم باغ تعطیل می شد. به مسئولشون گفتم میشه فقط چند تا عکس بگیریم آخه ما از بندرعباس اومدیم. آقا دلشون سوخت و ما رو راه داد اما یهو چند تا دختر پشت سرمون اومدند داخل باغ و به مسئولش گفتند ماهم خاله های این آقا پسر هستیم ما رو هم راه بدید تورو خدا ...... خلاصه اینجوری بود که من و پارسا تونستیم با کمک اون 7 خاله عکس دو نفری هم بگیریم... ...
21 مهر 1392

سفر به سرزمینی اهورایی

در مسیرمان به سمت نوشهر یه سری به ابیانه زدیم این شهر اهورایی با قدمتی 8000 ساله آثاری زیبا و تاریخی به همراه چشمه هایی با آب خنک داشت. این شهر که حالا بیشتر به یک روستا شبیه بود فقط 5 دانش آموز داشت . پارسا حسابی اینجا لواشک خورد لواشک زرشک- آلبالو- تمشک - زردآلو خلاصه همه رو تست کرد و پسندید پارسا: مامان همشو میخام ...
21 مهر 1392

اولین سفر زیارتی پارسا به مشهد(1)

بالاخره بعد از 4 سال امام رضا مارو طلبید و به همراه پارسا جون این دفعه سه نفری رفتیم به پابوسش. از یک هفته قبل از حرکت ما هر کسی که از سفر ما مطلع بود زنگ میزد و با پارسا صحبت میکرد و هر آرزویی داشت به پارسا میگفت .(آخه میگن هر کسی بار اول بره امام رضا خدا تمام آرزوهاشو برآورده میکنه ...) خاله سمیرا-خاله بهار - خاله روژینا- عمه خدیجه - عمه طاهره - مامان فاطمه - مادر و تمام همکارای مامان خلاصه رسیدیم مشهد و وقتی عصر وارد صحن امام رضا شدیم  خیلی واسمون جالب بود . پارسا خودش به امام رضا معرفی کرد و با امام رضا احوالپرسی کرد..... پارسا: سلام امام رضا خوبی من پارساهم. من خوبم تو خوبی سلامتی و...... ...
21 مهر 1392