پارسا و هفت سین در شیراز
پارسا و باغ ارم شیراز(خاطرات مامان و پارسا)
بعدازظهر 30/12/91 خونه مامان جون دلمون گرفت . متین هم نبود. پا شدیم با پارسا جون رفتیم باغ ارم و حسابی خوش گذشت. وقتی رسیدیم جلوی در ورودی باغ ساعت 5:30 بود و ساعت 6 هم باغ تعطیل می شد. به مسئولشون گفتم میشه فقط چند تا عکس بگیریم آخه ما از بندرعباس اومدیم. آقا دلشون سوخت و ما رو راه داد اما یهو چند تا دختر پشت سرمون اومدند داخل باغ و به مسئولش گفتند ماهم خاله های این آقا پسر هستیم ما رو هم راه بدید تورو خدا ...... خلاصه اینجوری بود که من و پارسا تونستیم با کمک اون 7 خاله عکس دو نفری هم بگیریم... ...
سیاه بیشه و کندوان3
خاطرات شمال محاله یادم بره
با ورود ما به منطقه مازندران مه و باران شروع شد. مناظر زیبا و قشنگی بود.مه و جنگل و باران و رودخانه و ..... خاله بهار و خاله روژینا جاتون خالی ...
سیاه بیشه و کندوان در مسیر نوشهر
سفر به سرزمینی اهورایی
در مسیرمان به سمت نوشهر یه سری به ابیانه زدیم این شهر اهورایی با قدمتی 8000 ساله آثاری زیبا و تاریخی به همراه چشمه هایی با آب خنک داشت. این شهر که حالا بیشتر به یک روستا شبیه بود فقط 5 دانش آموز داشت . پارسا حسابی اینجا لواشک خورد لواشک زرشک- آلبالو- تمشک - زردآلو خلاصه همه رو تست کرد و پسندید پارسا: مامان همشو میخام ...
اولین سفر زیارتی پارسا به مشهد(1)
بالاخره بعد از 4 سال امام رضا مارو طلبید و به همراه پارسا جون این دفعه سه نفری رفتیم به پابوسش. از یک هفته قبل از حرکت ما هر کسی که از سفر ما مطلع بود زنگ میزد و با پارسا صحبت میکرد و هر آرزویی داشت به پارسا میگفت .(آخه میگن هر کسی بار اول بره امام رضا خدا تمام آرزوهاشو برآورده میکنه ...) خاله سمیرا-خاله بهار - خاله روژینا- عمه خدیجه - عمه طاهره - مامان فاطمه - مادر و تمام همکارای مامان خلاصه رسیدیم مشهد و وقتی عصر وارد صحن امام رضا شدیم خیلی واسمون جالب بود . پارسا خودش به امام رضا معرفی کرد و با امام رضا احوالپرسی کرد..... پارسا: سلام امام رضا خوبی من پارساهم. من خوبم تو خوبی سلامتی و...... ...